"http://www.w3.org/TR/html4/loose.dtd"> sahar - Sange Sabor
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Sange Sabor
دوشنبه 93 آذر 24 :: 6:59 عصر :: نویسنده : sahar

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی

 

عکس نوشته های عاشقانه زیبا و در عین حال عرفانی




موضوع مطلب :


جمعه 93 آبان 30 :: 8:43 عصر :: نویسنده : sahar


و شکستم ، و دویدم ، و فتادم


درها به طنین های تو وا کردم.
هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه.
بر لب مردابی،
پاره ی لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز.
 در بن خاری،
یاد تو پنهان بود،
برچیدم،
پاشیدم به جهان.

بر سیم درختان زدم اهنگ زخود روییدن،
و به خود گستردن.

و شیاریدم شب یک دست نیایش،
افشاندم دانه ی راز.

و شکستم آویز فریب.

و دویدم تا هیچ.
و دویدم تا چهره ی مرگ،
تا هسته ی هوش.
و فتادم بر صخره ی درد.
از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم،
لرزیدم.

وزشی می رفت از امنه ای،
گامی همراه او رفتم.

ته تاریکی،
تکه ی خورشیدی دیدم،
خوردم،
و ز خود رفتم،
و رها بودم.


دوست
 
بزرگ بود 
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
 
صدایش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود.
و پلکهایش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد.
و دست هایش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند.
 
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود.
و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد.
همیشه کودکی باد را صدا می کرد.
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد.
برای ما، یک شب
سجود سبز محبت را چنان صریح ادا  کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مصل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم.
 
و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت.
ولی نشد
که روبه روی وضوح کبوتران بنشیند
 
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب 
چقدر تنها ماندیم.
 

 
نه تو میمانی و نه اندوه
 
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
 
به حباب نگران لب یک رود قسم
 
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
 
غصه هم خواهد رفت
 
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
 
لحظه ها عریانند
 
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
 

دانلود شعر سهراب سپهری

به تماشا سوگند و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن واژه‌ای در قفس است

حرف‌هایم مثل یک‌تکه چمن، روشن بود

من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد و به آنان گفتم:

سنگ، آرایش کوهستان نیست

همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ

در کف دست زمین، گوهر ناپیدایی‌ست

که رسولان، همه از تابش آن خیره شدند

پی گوهر باشید لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید

و من آنان را به صدای قدم پیک، بشارت دادم




موضوع مطلب :


جمعه 93 آبان 30 :: 8:39 عصر :: نویسنده : sahar

یه جمله از حسین پناهی...

"به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد..."


حسین پناهی:

با فنجانی چای هم می توان مست شد

اگر اویی که باید باشد

باشد . . . !



پس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا ....


  • چیزی دارد تمام میشود چیزی دارد آغاز میشود ترک عادهای کهنه و خو گرفتن به عادتهای نو
  • این احساس چنان آشناست که گویی هزاران بار زندگیش کرده ام می دانم و نمیدانم.


می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!


(hosein panahi)

میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یا یادی برای سنگ این بود زندگی....
 
می‌دونی"بهشت" کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوستش داری.


دکلمه من حسینم....پناهیم از هنرمند حسین پناهی با متن
 
من حسینم ... پناهیم .
خودمو میبینم ، خودمو میشناسم، خودمو فکر می کنم
تا هستم جهان ارثیه بابامه
سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش،
تنهاییاش ...وقتیم نبودم ، مال شما .
اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم
با من بگو ، یا بذار با تو بگم
سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ..
من میخوام برگردم به کودکی دیگه چی؟
کم و کسری نداری؟ دیگه چیزی نمی خوای؟
کمکم کن نازی



موضوع مطلب :


جمعه 93 آبان 30 :: 8:32 عصر :: نویسنده : sahar

10 اصطلاح عاشقانه انگلیسی

You"re my Prince Charming                      شما شاهزاده جذاب من هستید.

You"ve got what I need                            شما همون کسی هستی که دوست دارم

I"m crazy about you                                 من دیوونه ی تو هستم

You"re my everything                              شما همه چیز من هستید

I can"t bear to be apart from you             نمیتونم تحمل کنم ازت دور باشم

Friendship is always a sweet responsibility, never an opportunity. – Khalil Gibran


her’s could fill them in.ks , they can deceive Don’t go for wealth , even that fades away Go for sum1 who makes u , smile becoz only a smile makes a dark day seem bright

.فاصله بین انگشتان برای این ایجاد شده است که انگشتان فرد دیگری آن فاصله را پر کند



عشق من برای تو My love for you
My love for you
Is more delicate
Than new leaves
Of spring.
 
My love for you
Is more fragrant
Than rose buds
To bloom.
 
My love for you
Is more brilliant
Than morning rays
Of sun.
 
My love for you
Is far deeper
Than still water
Of lake.
 
My love for you
I hold it dear
You merely glance
Let go.
 
Love Love Love Love Love Love Love Love Love Love Love Love Love Love
 



موضوع مطلب :


جمعه 93 آبان 30 :: 8:26 عصر :: نویسنده : sahar



دلم
یک ملاقات غیرمنتظره می خواهد
تا قبله ی بغض ودلتنگی م را
گم کنم
لبخندهایم دیگر تلخند نباشد
دوستت دارم را پیش نویس این وصال
بلا تکلیف کنی
نذر دلت که شبانه باعود عشق!
مرورمی کردی
برایم بخوانی، مثل موسی شبان باخدا..
تکیه گاهم شوی
تا ململ آغوشت لباسم شود ودیگر سوز تنهایی
رااحساس نکنم...

برچسب ها : تنها , شعر عاشقانه , دلم , سوز تنهایی ,
نظر بدهید ( 1)


در مدرسه عشاق
 
فعلِ رفتن 
 
جدول صرفی ندارد...!



چند تکه آرزو

کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم

کاش بخشی از من خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم

کاش تا آسمان بارانی ست
از زلال چشمهایش تر شویم

از نگاه زرد گلدانهایمان
کاش با رغبت پرستاری کنیم

کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سردشان عادت کنیم

کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم

مریم حیدرزاده



خورشید چشمهایت
 
   نوید صبح می دهد مرا
 
       و روشن می کند آسمان فردایم
 
چه دل انگیز طلوعی
 
    آنگاه که چشم می گشایی
 
                        وچه پر غرور
 
                            که حک می شوم در نی نی چشمهایت
 
اینجا خاک بوی تو می دهد
 
                               هوا 
 
                                  آب
 
                                    و هر آنچه که نام تو باشد
 
چشمهایت دریچه ای به بهشت
 
                         و من سرگردان در میان برزخی
 
                                                        که بمانم یا بروم
 
بر آستان نگاه تو سر نهاده ام
 
           تا تطهیر کنم این تن دلسپرده را
 
قصه ی چشمهای تو
 
     متبرک می کند شعر من
 
                    و نازکای قلم
 
                       چه زیبا رقم میزند این قصیده ی نا تمام
 
چشمهایت دریچه ای به بهشت
 
                            به آسمان
 
                                به عروج
 
                                   دریچه ای به آنچه که دوست می دارمش


رویای عشق
 
1
 
گفتم : انگور
 
و چهل روز سکوت کردم
 
 
 
2
 
باد را دوست دارم
 
تا زن ها در خیابان راه می روند
 
 
 
3
 
گاهی اگر تنهایی فرصتی بدهد
 
مادرم زیر ابروی غم را بر می دارد
 
 
 
4
 
عروسک گردان اگر اشتباه بازی کردی نترس
 
هیچ کس عروسک ها را برای بازی اشتباه سرزنش نمی کند


عاقبت

یک روز

که نزدیک است

از دنیایی که در آن بی تو مرده ام

زنده خواهم شد

به سویت خواهم دوید

و

تا ابد

در

آغوشت

جان

خواهم داد


 
لحظه‌ های با تو بودن … از عمرم حساب نمی شوند
 
از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت . . .
 
 
روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد
 
اگر باران بند بیاید از این خانه می روم . . .





گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
 
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
 
گفتمش نقشی ز لیلی و ز مجنون را بکش
 
عکس حیدر را کنار حضرت زهرا کشید
 
افسوس ندیدی دل تنگم که چه ها کرد
یک عاشق بی نام و نشان ولوله ها کرد
لبخندقشنگت به چه جرمی شده بنهان
آغوش بلا هم تب آغوش تو را کرد
 



موضوع مطلب :


< 1 2 3 4 5 >> >
درباره وبلاگ

خدایا کمکم کن دیرتربرنجم زودترببخشم کمترقضاوت کنم وبیشترفرصت دهم
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 143922