جزا
جزایــــــــــی بالــــاتر از ایـــــن نیســــت که
به چیــــزی که قسمــــت تو نیســـت دل ببنــــــدی.
"http://www.w3.org/TR/html4/loose.dtd">
Sange Sabor
دوشنبه 93 مهر 21 :: 12:0 عصر :: نویسنده : sahar
آب میحواهم برای داغ دلم در این سراب جزاجزایــــــــــی بالــــاتر از ایـــــن نیســــت که به چیــــزی که قسمــــت تو نیســـت دل ببنــــــدی.
آنکه میرود نمی فهمد
ولی آنکه بدرقه میکند خوب میفهمد کاسه آب معجزه نمیکند .
بـــــــدترین کـــــــاربـــــــدترین کـــــــاری که یه نفــــــر می تــــــونه با دلــــــت بکنــــــه ,
اینــــــــه کــــــــه باعــــــــث بشــــــه دیگـــــــــه ذوق نکنــــــی , از بــــــودن هیچـــــــکس !!!
بغضسخت است وقتی از شدت بغض گلو درد بگیری و همه بگویند لباس گرم بپوش...
قشنگتریـ?? احساسـمیدونے قشنگتریـ?? احساسـ چہ وقتیہ؟ وقتے برمیگردے یواش?ے بہ عشقتـ نگاهـ ?نے مے بینے ?ہ اونمـ داشتہ بهتـ نگاهـ می?رده
ساده بیلیردیممنده باخ سادهلیگه عشقی یامان ساده بیلیــــردیم
گؤزلرین ساغرینی بس کی دوْلو بـــاده بیلیــــردیـــم
قوپـــاریب قوْرخولو طوفان اورهگیمـــده یارین عشقی ســـــاویریب توپراقیمی وئرمــــهیینی باده بیلیردیم
گؤزلـــری دام بلا اوْلمــــــاقینی هر گئجه گـــــؤردوم
شیرینین عشقی نهلـــر ائیلهدی فرهــــاده بیلیردیم
چوْخ درین چوْخدا قارانلیق قوُیودور عشق بلاســــی عشقی من جیلوهلی، آیدین بیر اوُزون جاده بیلیردیم
عشقسیز زیندانا وار اوْخشاری دونیــاده حـــــایاتین
عاشیقه عشقی سعادت قوشو دونیـــــاده بیلیردیم
عشقین، عقلیله سوُیو هئچده بیر آرخــــا گئده بیلمز
عشقی حاقِ جیلوهلری، عـــــاشیقی آزاده بیلیردیم
اوْلسا فرزانه بیری اوْلماســـــا عاشیق نــــهیه لازم!
گَلمــهیین عشق ده فرزانهده، فریـــــاده بیلیــــردیم
یاشــــاما عقلایله، عشقایله یاشا سنده «نصیر»آ
سالماقین نازلـی نیگارین سنی ده یـــــاده بیلیردیم
به جای زندگی که این همه سخت گرفتی اش کمی هم دستان ِ مرا سخت بگیر
زندگی میکنم ...زندگی میکنم ...
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را
م? برموقــــــــت? مـــــــــ? رفت گفت تو را هم م? برم
گــــــفـــتـــــــم کــــــــــــــجــــا ؟! گــــــفـــــت از ?ـــادم
دلــــــم گـــــــرفتــهآدمـــا گاهــــی لازمه چـــند وقت کـِــرکـِره شونو بکشن پایین، یه پارچــــه ســــیاه بـــــزنن درش و بنویسن: کســــی نمـــــــرده؛ فقـــــــط دلــــــم گـــــــرفتــه بخدا
چه تفاوتی میکنــد آنســوی دنیــا باشیم
یا فقط چند کوچــه آن طرف تــر ؟! پــای عشق که در میان باشد ، دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد....!!!
دلخوشی منیادت را از مـن نگیر ،
بگذار من هم مثل سـهراب بگویم : دلخوشی ها کم نیسـت ... !
دوستت دارمجمله "دوستت دارم" سوالی نیست! اما همه بعد از گفتنش ، منتظر جوابن!!
سکوتسکوت خطرناک تر از حرفهای نیشدار است. کسی که سکــــــــوت می کند! روزی حرفهایش را سرنوشت به شما خواهد گفت...!
روزگار عجیبی شده:خیلیا دیگه زندگی نمیکنن فقط ادامه میدن... همین...!
مـ ـرا حبس کن در آغـ ـوشت مـ ـن برای حصار بازوان تـ ـو مجرم ترین زندانی ام
شکاگر روزی بین رفتن و ماندن شک کردی
حتما برو بی معطلی ! چون نمی بایست کار به شک می کشید ، که بیاندیشی یا نیاندیشی همان لحظه ی شک،کار تمام است .
سُ_ک_و_تـبگذار سُ_ک_و_تـ قانون زندگی مَن باشد
وَقتی واژِه ها دَرد را نِمی فَهمند
بایــد تـَرکـــــــ کنـــمشبیـــه کســـی شده ام کــه پشتـــــــ دود سیگــارش با خود می گویــد : بایــد تـَرکـــــــ کنـــم ! ســیگــار را... خانــــه را... زندگـــی را... و باز پُــکــی دیگــــر می زند.
افسانه هاافسانه ها را رها کن دوری و دوستی کدام است؟ فاصله هایند که دوستی را می بلعند تو اگر نباشی دیگری جایت را پر میکند به همین سادگی... موضوع مطلب : دوشنبه 93 مهر 21 :: 11:57 صبح :: نویسنده : sahar
آدم نیمرو باشه ولی دو رو نباشه ...! این روزها عده ای چنان زیر آب میزنن که دلت میخواد بهشون بگی : هی هی با توام به من نگاه کن : بیا بالا یه نفس بکش لااقل خفه نشی ...!
گاهی تنها یک دعا کافیست تا : همه چیز عوض شود ...! من از گاوها میترسم چون : آنها عقل ندارند ولی شاخ دارند...! درست مثل بعضی از آدم ها ، که قدرت و پول دارند ولی ظرفیتش را ندارند...!
برای بالا رفتن از بعضی پله ها باید : تـــــــاوان داد ...! دوستت دارم هایت را پس میدهم بر دلم سنگینی می کند این همه دروغ ...! عاشق شدن نسبت به هر چیزی ، مثل ساعت شنی میمونه ...! هم زمان که قلب رو پر میکنه ، مغز رو خالی میکنه ...!
آثار هنری به دو دلیل ارزشمند هستند : 1. توسط استادان ماهر به وجود امده اند 2. تعدادشان محدود است پس نتیجه میگیریم : شما گنج پر ارزشی هستید ، چون که : توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و تنها یکی هستید...! خدایا ...! آن موقع که بت بود ، بت شکن را فرستادی ! حالا من * بغض * دارم ، بغض شکن هم داری ! خدا هم باشی انسانهایی هستند که از دست تو ناراضی باشند...! به دنبال رضایت چه کسی میگردی... وقتی این روزها آدم ها هم از دست خودشان کلافه اند...! با موجودات عجیبی زندگی میکنیم : موجوداتی که تنها با * کم محلی * آدم می شوند ...! آغوش های امروزی یک عیب بزرگ دارند : به جای بوی بی کسی ، بوی هر کسی را می دهند ...! ازوقتی که به دنبال پسوند " ترین " رفتیم، خوشبختی از ما گریخت..! از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود.
از رانندگی با پراید و...لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود. از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پولِ تویِ جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود. همچنین ،از خانه مان ،از شغلمان ،از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و… می خوام بگم تحت تاثیر آموزه های غلط : بسیاری از ما فقط به " بهترین ، بیشترین ، بالاترین" چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم در جواب ابلهان آنقدر خاموش نمانید که بگویند : حرف حساب جواب ندارد ...! صبورانه در انتظار زمان بمان ...! هر چیزی در زمان خودش رخ میدهد حتی اگر باغبان مزرعه اش را پر از آب کند درختان خارج از فصل خود ، میوه نمیدهند انگار رژیم دارند ...! همه ی آنهایی که به من می رسند زود سیر می شوند...! همیشه اسیر دیواری هستیم که : با آجرهای نادانی آنرا ساخته ایم ...! من را همینگونه که هستم دوست داشته باش ...! اگر نه ...! من میروم ، تو هم برو مجسمه ساز شو ...!
موضوع مطلب : آموخته ام که ...آموخته ام که ... عصمتش بهر نان خانه ایدوش مست و بیخبر بگذشتم از ویرانه ای عجب صبری خدا دارد !عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی بروی یکدگر ویرانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسته ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم نخستین نعره مستانه را اموش آندم بر لب پیمانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون ، مستانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم نه طاعت میپذیرفتم نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها نیز کرده پارع پاره در کف زاهد نمایان سبحه صد دانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان هزاران لیلی نازآفرین را کو بکو آواره و دیوانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم که میدیدم مشوش عارف و عامی زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کُش بجز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم یکنفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد ! کتاب اول دبستان و داستانهای این دوره و زمونهدهقان فداکار پیر شده و احتیاج به کمک داره، در تهران مرغا هورمون خوردن خروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، چوپان دروغگو معاملات ملکی باز کرده و عزیز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن، حسنک گوسفند موسفند حالیش نیست، بساز بفروش شده، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، کوکب خانم حوصله مهمون رو نداره و جواب تلفن رو نمیده، کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست، حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی میکنه، آرش کمانگیر معتاد شده، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی، راستی چی به سر ما اومده؟!!؟
فقط عقابه هست که هنوز سر حرفش وایساده ... هنوز که هنوزه میگه... از ماست که برماست شریعتیزنده بودن را به بیداری بگذرانید که سالها به اجبار خواهید خفت شریعتیاگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد. شرمنده ام قرانقرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ... قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،خواندن تو آز آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. دکتر شریعتی آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 143971
|
|