"http://www.w3.org/TR/html4/loose.dtd">
Sange Sabor
جمعه 93 آبان 30 :: 8:39 عصر :: نویسنده : sahar
یه جمله از حسین پناهی... "به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد..." حسین پناهی: با فنجانی چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد باشد . . . ! پس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا ....
میخواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یا یادی برای سنگ این بود زندگی....
میدونی"بهشت" کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !
بین ِ بازوهای ِ کسی که دوستش داری.
من حسینم ... پناهیم .
خودمو میبینم ، خودمو میشناسم، خودمو فکر می کنم
تا هستم جهان ارثیه بابامه
سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش،
تنهاییاش ...وقتیم نبودم ، مال شما .
اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم
با من بگو ، یا بذار با تو بگم
من میخوام برگردم به کودکی دیگه چی؟
کم و کسری نداری؟ دیگه چیزی نمی خوای؟
کمکم کن نازی
موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 144709
|
|